همشهری آنلاین _ مریم قاسمی : اینروزها دست روی هرچیزی که بگذارید دستخوش تغییرات شده و همه این عوض و بدل شدنها زیر سر زمان است. زمان، که سوار بر مرکب باد بهسرعت میگذرد و هروقت که دلش بخواهد همهچیز را نو میکند. از شکل و شمایل شهرها و خیابانها و محلهها گرفته تا ریخت آدمها و حتی جنس صحبت کردنهایشان. شهرهای نقلی و کوچک به ابرشهرهای صنعتی تبدیل شدهاند و محلهها و روستاهای ساده و صمیمی گرفتار ساختوساز و تکنولوژی. از آدمها چه بگویم که گیوهها را دور انداختهاند و بهجای لباسهای ساده، کت و شلوارهای شق و رق به تن میکنند. از اسب و درشکه و مسیر مالرو هم که دیگر خبری نیست.
قصههای خواندنی تهران را اینجا ببینید
همه اینها چنان زیر آسفالت دفن شدهاند که انگار اصلا مال و مالرویی نبوده است. اینقدر همهچیز رنگ و شکل عوض کرده که اگر بگویم حتی طعم میوهها هم با گذشته از زمین تا آسمان توفیر دارد بیراه نگفتهام. این همه از تفاوتهای گذشته و حال صحبت کردیم تا برسیم بهجایی که بشود از گذشته روستای زرنان بالا گفت. روستایی که اوایل بالا و پایین نداشت و یک حادثه بین زمینهای روستا تفرقه انداخت. همه حرفهایی که توی این صفحه میخوانید گفتههای اهل محل، مثل«محمدحقنژاد»، «محمد پروهان» و «علی یداللهی» و موسپیدکردههایی است که آبا و اجدادشان زرنانی بودهاند.
روزگاری «زرنان» یک قلعه بود
بهگفته حقنژاد، زرنان قدمتی ۲۵۰ تا ۳۰۰ساله دارد و شاید هم بشود طبق یکسری مستندات این عدد را بالاتر برد. از بزرگترها شنیدهام آن قدیم و ندیمها روستای ما یعنی همین زرنان، شهر زرتشتیها بوده است. شهری که بیشتر به قلعه شباهت داشت با چند برج و بارو که دور تا دورش دیوار و درهای بزرگ چوبیبودهاند. این درهای چوبی بزرگ در چند ضلع قلعه قرار داشتند که روزهاباز و شبها بسته میشدند.
به هرکدام از آنها هم تکهای طناب آویزان بود که این طنابها به زنگولهای در داخل قلعه وصل بودند. اگر شبی، نیمهشبیکشاورزی برای آبیاری زمینهایش به بیرون قلعه میرفت موقع برگشتن طناب را میکشید تا زنگوله صدا بدهد و نگهبان بیاید در را برایش باز کند. علت ساختن قلعه این بود که مردم از شر راهزنان بیابانگرد و حیوانات خطرناک در امان باشند.
سلاح نگهبانان ابتدا تیر و کمان بود
پروهان، سینهای صاف میکند و میگوید: «گفته شده که زرنان چند برج وبارو داشت که در بلندیهای قلعه ساخته شده بود و برای دیدهبانی از آنها استفاده میکردند. دیدهبانی و نگهبانی از قلعه برعهده مردهای روستا بود و به صورت دورهای بین همه مردها میچرخید. سلاح نگهبانان ابتدا تیروکمان بود. بعدها که قاجارها تهران را پایتخت خود قرار دادند گلولههای چخماقی و تفنگهای سرپر وارد شد و نگهبانان برای حفاظت قلعه از تفنگهای سرپر استفاده میکردند.»
پوشش جالب مردان و زنان قلعهنشین
حقنژاد اینقدر دقیق حتی از نوع پوشش اجدادش صحبت میکند که انگار خودش در آن زمان زندگی میکرده است: «پوشش و لباسهای مردم قلعه در آن زمان بسیار جالب بود. مردها لباسهای سراسری بلندی به نام ردا میپوشیدند که از پارچه چیت تهیه شده بود و کمربندی به نام شال کمری به کمرهایشان میبستند و کلاه نمدی بر سر میگذاشتند. کفشهایشان هم گاهی گیوه بود و گاهی چارق. پوشش زنها هم بسیار جالب بود. در عین زیبایی حجاب را رعایت میکردند. آنها گاهی با پیراهنهای بلند و گاهی با دامنهای پلیسهای و روسریهای بزرگ توی قلعه ظاهر میشدند. کفشهایشان هم گالش بود.»
دفن بخشی از قلعه زیر آواز زلزله
قبلا قلعه زرنان، بالا و پایین نداشت، برای همین خیلیها معتقدند همان سالی که زمین لرزید و همهچیز زیر و رو شد روستای زرنان هم تغییر کرد. یداللهی میگوید: «از آنجایی که همه بناها و عمارتها خشت و گلی بود خسارت فراوانی به زرنانیها وارد شد و اصلا بخشی از قلعه به کلی زیر آوار از میان رفت. مدتی که از زلزله گذشت و مردم از زیر بار این خسارت کمر راست کردند و قلعه را مرمت کردند و دوباره زندگی عادی را از سر گرفتند. خیلی چیزها به حالت قبل برگشت مگر آن بخشی از قلعه که به کلی زیر آوار دفن شد. این زلزله شکافی میان قلعه انداخت و کمکم آن را به زرنان بالا و زرنان پایین تقسیم کرد. بعد از گذشت مدتی هم قلعه بافت خود را از دست داد و شبیه روستا شد. و اینگونه بود که زرنان به ٢ بخش تقسیم شد.»
هر خانه یک آغل و اسب برای حمل و نقل داشت
حقنژاد کمی هم درباره شغل مردم قلعه برایمان تعریف میکند: «چون زرنان آبوهوای خوشی داشت کشاورزی در آن رایج بود. مردم محصولاتی مثل گندم و جو و انواع میوهها را در زمینهای خود میکاشتند و بعد از برداشت محصول، قسمتی را برای مصرف خود نگه میداشتند و قسمت دیگر را بار اسب میکردند و برای فروش به بازار قلعه میبردند. علاوه بر این، مردم در کنار کشاورزی دامداری هم میکردند و کنار بیشتر خانهها یک آغل پر از گوسفند بود که صبح به صبح گوسفندان را به میدان قلعه میبردند و بهدست چوپان میسپردند. کار چوپانی هم بین همه مردهای قلعه تقسیم میشد. تقریبا همه خانوادهها برای خود یک اسب داشتند و برای عبور و مرور از اسب استفاده میکردند. بعضیها هم اسبهایشان را به درشکه میبستند و از آنها برای حملونقل عمومی استفاده میکردند. این هم برای خود یک نوع کار و کاسبی بود.»
یادی از باباحیدر؛ بانی ساخت اولین گرمابه
همیشه در هر جایی آدمهایی هستند که در خاطرات خلقالله ابدی میشوند. نمونهاش همین مرحوم حاج «حیدرعلیامامی» معروف به بابا حیدر است. پروهان تعریف میکند: «حاج حیدر پیرمردی روشنضمیر و نیکوکار بود و همیشه کارهای عامالمنفعه انجام میداد. پدرم میگفت زمانی که حاج حیدر تصمیم گرفت برای مردم حمام بسازد اعلام کرد که هرکس حاضر است برای ساخت حمام به من کمک کند روزی ٢ریال پول میگیرد. این شد که کلی از اهالی روستا بسیج شدند و خیلی زود حمام ساخته شد. اوایل این حمام یا همان گرمابه، خزینهای بود و بعدها به حمام نمره تغییر کرد. حمام تاریخیمان چون قدمت بالایی داشت به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسید، اما متاسفانه بعد از مدتی به دلیل رسیدگی نکردن از بین رفت. حالا خیلی سال از آن روزها گذشته و زرنان هم به مکانی تبدیل شده که فقط نام روستا را یدک میکشد. توی زرنان هم همهچیز رنگوبوی شهر گرفته و حال و هوای آن روزها تنها به مشتی خاطره خاک گرفته بدل شدهاند.»
نظر شما